معنی درجه بندی شده
حل جدول
مدرج
رده بندی شده، طبقه بندی شده
معادل فارسی کلاسه شده
طبقه بندی شده
معادل فارسی کلاسه شده
عایق بندی شده
ایزوله
لغت نامه دهخدا
درجه بندی. [دَ رَ ج َ / ج ِ ب َ] (حامص مرکب) چیزی را به درجات و طبقات تقسیم کردن.
فرهنگ عمید
تقسیم کردن چیزی به چند درجه یا طبقه،
فرهنگ فارسی هوشیار
پایه بندی رچانبندی چیزی را به درجات و طبقات تقسیم کردن.
فارسی به آلمانی
Kalibrierung [noun]
درجه بندی کردن
Bewerten, Degrees, Einteilen, Grad (m)
بسته بندی شده
Vollstopfen [verb]
فارسی به عربی
تحدید، تدریج
درجه بندی کردن
درجه
درجه
تدریج، خطوه، درجه، سبیکه، طول، علامه، مقیاس، نقطه، وتد
فارسی به ترکی
derecelendirmek
واژه پیشنهادی
اقساطی
معادل ابجد
587